00
آماده ارسال
فرشتهی باران (شوله قَزَک) خانهاش روی ابرها توی آسمان بود. او آواز میخواند و صدایش جادویی بود و ابرها را بارانی میکرد. اما یک روز شوله قزک نیامد، یعنی چون شوله قزک نیامد، هیچ بارانی هم نیامد و اوضاع همه بد شد. همین شد که همه در به در دنبال شوله قزک میگشتند ...