


خانوادهی وایولت، دختری با موهای فرفری، همیشه برای غذاخوردن دور یک میز جمع میشدند؛ غذا را میپختند، سفره را پهن میکردند و شمع روشن میکردند. اما حالا .... وایولت تنها پشت میز مینشیند. اما خانوادهاش جاهای جدیدی برای نشستن دارند: برادرش با دوستانی که وایولت نمیتواند آنها را ببیند بازی میکند، مادرش روی پلهها مینشیند و بیسروصدا به دیگران پیامک میدهد، پدرش هم تلویزیون تماشا میکند. میز خانه کوچک و کوچکتر شده تا جایی که فقط به درد خانهی عروسکها میخورد، نه میزناهارخوری و بعد رفتهرفته کاملاً محو میشود. اما وایولت تصمیم میگیرد که همهی اعضای خانواده را، یکبهیک دور خود جمع کند تا ...
این داستان دربارهی همکاری، خلاقیت و کاشتن بذر ارتباط است. این کتاب، با نگاهی کودکانه و منطقی، زمانهایی را که پشت وسائل الکترونیکیمان میگذرانیم، نقد میکند و به جای آن مهربانی و عشق به خانواده را جایگزین میکند.